نشست «مسئله‌ی قضاوت و داوری اثر هنری» شنبه 1402/03/06

جمعه ۵ خرداد ماه نشست «مسئله‌ی قضاوت و داوری اثر هنری» با حضور ‌امیر مازیار، استادیار گروه فلسفه هنر دانشگاه هنر؛ ‌امیر نصیری، دانشیار گروه فلسفه هنر دانشگاه علامه طباطبایی؛ و سپهر دانش اشراقی (مدیر نشست) برگزار شد.
دانش اشراقی ابتدا این موضوع را عنوان کرد که امروزه سؤالاتی مطرح می‌شود مانند این‌که امر هنری قضاوت‌پذیر هست یا خیر و چه معیار‌هایی برای قضاوت می‌توانیم داشته باشیم. مازیار در پاسخ به این سؤال گفت: از قدیم این بحث مطرح بوده که آثار هنری نقد‌پذیر و قضاوت‌پذیر هستند یا خیر. این پرسش در قرن ۱۸ جدی‌تر می‌شود چون دانشی که به آن می‌گوییم استاتیک یا زیبایی‌شناسی آن زمان شکل گرفته و اولین نوشته‌های جدی به شکل نقد به وجود آمد. یک دوره‌ی برجسته دیگر هم از اواسط قرن ۲۰ است که به دلایل دیگری باز مفهوم امکان نقد آثار هنری برجسته می‌شود.
مازیار ادامه داد: می‌توان دو دیدگاه کلان درباره‌ی نقد را کاملاً از هم متمایز کرد، نگاهی که مطلقاً قائل به نقد آثار هنری نیست و دیدگاهی که می‌گوید نقد ممکن است. هر کدام از این‌ها خود به چند بخش تقسیم می‌شود. یک دسته افرادی که معتقد هستند هر نوع قضاوت و بیان مفاهیم ارزشی فاقد مبنای عقلی هستند و اعتبار ندارند. از اواسط قرن بیستم این نوع نگاه شکل گرفت و آن‌ها عقیده داشتند این شیوه‌های نقد و قضاوت با هدف اعمال قدرت است و می‌خواهد چیزی را تقویت یا رد کند. گروه دیگری می‌گویند نقد و قضاوت نمی‌تواند معتبر باشد و هیچ مبنای عقلی ندارد. یک دسته دیگر می‌گوید قضاوت می‌تواند باشد اما کاملاً نسبی است.  
مازیار افزود: عده ای می‌گویند قضاوت از شخصی به شخص دیگر تفاوت می‌کند. آن‌ها عقیده دارند می‌شود قضاوت کرد اما دایره‌ی آن خیلی گسترده است. این‌که یک عده اثری را می‌پسندند و یک عده نمی‌پسندند، یک امر کاملاً شخصی است و نمی‌تواند فراشخصی باشد، چون قوه‌ی ادراکی در افراد متفاوت است. اما گروه دیگری می‌گویند درست است که قضاوت نسبی است ‌اما تا این حد گسترده نیست بلکه قضاوت‌های جمعی و گروهی اتفاق می‌افتد و عده‌ای از همین‌جا به این می‌رسند که اصلاً قضاوت زیبایی‌شناختی وجود ندارد. از سوی دیگر کسانی هستند که می‌گویند قضاوت زیبایی‌شناختی کاملاً ممکن است. آن‌ها هم گروه‌های مختلف هستند و یک عده می‌گویند قضاوت زیبایی‌شناسی کاملاً عینی است. این گروه همیشه در تاریخ زیبایی‌شناسی اندک بودند. اما بیشتر افراد عقیده دارند ما امر عینی خارجی نداریم که نشان دهد چه چیزی خوب یا بد است.
مازیار ادامه داد: به گمان من بزرگ‌ترین مشکل دیدگاهی که می‌گوید ذوق و لذت شخصی در قلمرو هنر خیلی جدی است و سلیقه از هر فرد به فرد دیگر فرق می‌کند، این است که فکر می‌کند هنر کاری در حد ایجاد سرگرمی و لذت است. اگر هنر همین باشد دیگر جای حرفی نیست اما فکر می‌کنم این نگاه خیلی تقلیل‌گرانه است. آنچه امروز در هنر اتفاق می‌افتد نوعی نگرش به جهان هستی است. هنر یک پدیده‌ی کوچک و سرگرم‌کننده نیست بلکه چیزی در ردیف ریاضیات، فیزیک، شیمی، جامعه‌شناسی و... است. اگر آن‌ها مهم هستند و کاری برای جامعه انجام می‌دهند هنر هم چنین چیزی است. اگر آن‌ها قابل نقد و بررسی هستند هنر هم چنین شرایطی دارد. هنر مجموعه‌ای از موضع‌گیری‌های مهم در قبال جهان است و اگر چنین دیدگاهی باشد حتماً قضاوت و نقد هم در آن انجام می‌شود.
پس از آن نصری درباره‌ی مسئله‌ی نقد گفت: وقتی مسئله‌ی قضاوت آثار هنری مطرح می‌شود این تصور پیش می‌آید که ما بر پایه‌ی معیار‌های کمّی می‌خواهیم قضاوت کنیم در حالی که معیار‌های کیفی باید استفاده شوند. من به نسبی‌گرایی در زمینه‌ی نقد اعتقادی ندارم و به نظرم این یک راه فرار است. یعنی من خود را مسئول نمی‌دانم تا درباره‌ی قضاوتم پاسخگو باشم. در حالی که ما هر قضاوتی داریم باید آن را توجیه کنیم. اگر مسئولیت قضاوت خود را بپذیریم پرسش بعدی مطرح می‌شود که چه کسانی حق قضاوت دارند. طبعاً همگان این حق را دارند اما ممکن است همه‌ی این قضاوت‌ها معتبر نباشد. منتقد کسی است که می‌تواند وجهی را در اثر ببیند که دیگران نمی‌بینند. اثر هنری که ما با آن روبه‌رو می‌شویم یک امر ساکن و قطعی نیست. اثر هنری در طول تاریخ جریان دارد. ممکن است در یک دوره وجوه آن درک نشود و در دوره‌ی دیگری خیلی مطرح شود، چون ساکن و ایستا نیست. همین ساکن نبودن باعث می‌شود منتقدان بتوانند وجوهی از اثر را آشکار کنند که برای سایر مخاطبان آشکار نیست.
نصری افزود: قضاوت کردن درباره‌ی اثر هنری چیزی نیست که تصمیم بگیریم آن را انجام دهیم. هر کسی با مواجه شدن با اثر هنری بدون این‌که بداند آن را قضاوت می‌کند. اما وقتی قضاوت در سطح تخصصی باشد ناگزیریم که برای این مسئله استدلال کنیم و این استدلال الزاماً منطقی نخواهد بود. ممکن است در قضاوت درگیر ایدئولوژی خودمان شویم یا بر اساس نظریه‌های غالبی که وجود دارد قضاوت کنیم. ما هیچ‌گونه تفسیر و قضاوتی بدون پیش‌فهم‌ها و پیش‌فرض‌ها نداریم. ممکن است تلاش کنیم آن‌ها را اصلاح کنیم ولی این تا حدودی صورت می‌گیرد. در گذشته با نگاه کلاسیک، نقد مساوی قضاوت بود و این به معنی جدا کردن سره از ناسره بود. اما در هنر معاصر نمی‌دانیم چه چیزی خالص و چه چیزی ناخالص است و اصولاً دیگر چیز خالصی وجود ندارد. هرچه تاریخ هنر جلوتر رفت این اصول قطعی سست شد. امروز به‌جای قضاوت و داوری از تفسیر آثار هنری استفاده می‌کنیم که در خود تفسیر هم با قضاوت سر و کار داریم.
در ادامه ‌امیر مازیار درباره‌ی این‌که معیار‌های نقد چه چیز‌هایی هستند گفت: از همان زمان که بحث نقد مطرح شد این هم مطرح بود که بر چه معیاری باید نقد کرد. رساله‌ی بوطیقای ارسطو قدیمی‌ترین منبعی است که معیار‌هایی برای نقد در آن آمده است و این اصول تا قرن ۱۷ و ۱۸ بر نقد مسلط بود. اما از قرن ۱۸ این مسئله مطرح شد که معیار‌ها می‌تواند عوض شود یا خیر. اگر تعریف مشخص و ثابتی از هنر و اثر هنری و زیبایی داشتیم نقد راحت می‌شد اما هیچ معیاری برای اثر هنری خوب وجود ندارد. وقتی معیار‌های پیشینی نداریم معیار‌های پسینی به وجود می‌آید. مانند این‌که وقتی یک گروه از آثار هنری از سوی یک عده به‌عنوان کار خوب شناخته می‌شود، تشابهات آن‌ها را بررسی می‌کنند و بعد این نکات به‌عنوان معیار‌های یک کار خوب شناخته می‌شود. اما این معیار‌های پسینی هم از ۲-۳ قرن پیش دچار مشکل شدند، به‌خصوص وقتی سبک‌های جدید به وجود آمدند که همه‌ی معیار‌های قبلی را کنار می‌گذاشتند. این‌ها باعث می‌شود کار برای شناخت معیار‌های داوری بسیار پیچیده شود.
مازیار ادامه داد: هیوم می‌گوید توانایی فهم و نقد آثار هنری یک توانایی ادراکی است. یعنی قرار نیست معیار‌ها روی کاغذ نوشته شده باشد. اثر هنری موفق خودش را به مخاطب تحمیل می‌کند. کانت می‌گوید آثار هنری بزرگ مطابق قاعده ساخته نمی‌شوند، آثار هنری بزرگ خود قاعده‌بخش هستند. در تجربه‌ی ادراکی مخاطبان این فهمیده می‌شود که کاری موفق هست یا نیست. در نهایت قضاوت مطلق وجود ندارد. معیار‌های معمولی وجود دارد که با آن کار‌های معمولی را می‌سنجند و قدرت خود را تحمیل می‌کند. اما ضروری است که تحمیل نگرش‌ها و رسوبات سیاسی و اجتماعی در قضاوت هرچه کمتر شود.
در ادامه‌ی این نشست نصری با بیان این‌که ادراک یک بخش روانشناختی هم دارد، گفت: ما به ادراک در گفتمان فلسفی و در گفتمان زیبایی‌شناختی توجه داریم. آرتور دانتو می‌گوید وقتی ما با یک اثر هنری مواجه می‌شویم اثر هنری یک معنای تجسم‌یافته است. این‌که آن معنا چیست می‌تواند به جهان‌بینی و زاویه دید شما برگردد. وقتی از ادراک صحبت می‌کنیم از یک فهم صحبت می‌کنیم که مبتنی بر یک تاریخ است، مبتنی بر زیستن در مناسباتی است که بر ما تأثیر داشته است.
نصری ادامه داد: عده‌ای می‌گفتند ما در داوری فقط مؤلفه‌های زیبایی‌شناختی را بررسی می‌کنیم اما امروز فهمیدیم اصلاً چنین داوری‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد چون به همان اندازه که معیار‌های استاتیکی مطرح است معیار‌های غیراستاتیکی هم مهم است. یک اثر هنری می‌تواند مناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی زمان خود را نشان دهد پس نمی‌توان آن را با دیدگاه استاتیکی قضاوت کرد.
او افزود: ما بسیاری از اوقات با اثری مواجه هستیم که از نظر ساخت‌و‌ساز، فهمی که نسبت به تکنیک دارد، زیباشناختی و... هیچ ایرادی ندارد اما احساس می‌کنیم بی روح است. در عین حال ممکن است اثری را ببینیم که به‌شدت ما را درگیر کند و آن را با روح بدانیم. این روح چیست و ما چگونه آن را ادراک می‌کنیم؟ این یک موضوع معماگونه است و نمی‌توان آن را باز کرد. هرچه بخواهیم شرح دهیم آن را تقلیل داده‌ایم.
مازیار هم با اشاره به این‌که چه کسانی صلاحیت نقد دارند گفت: بحث گروه داوران مهم است. چه کسانی هستند که می‌شود به آن‌ها صلاحیت قضاوت آثار هنری را داد. چون معیار‌های استاتیکی محض، معیار‌های فرمالیستی محض و... نیستند که اثر هنری را شکل می‌دهند. آثار هنری به‌شدت با شرایط و فضای پیرامون ارتباط دارند. دیدن وجوه مختلف اثر هنری به آدم‌هایی نیاز دارد که صلاحیت‌های گوناگون داشته باشند. علاوه بر هنر، امور اجتماعی و سیاسی را درک کنند. منتقد باید بتواند قضاوت خود را موجه کند و نشان دهد آن چیز‌هایی که درک کرده و فهمیده است در آن اثر وجود دارد.